« طالبان، جوانانی از مکتب دیوبند هستند که با زندگی در نظام قبیلهای و تحصیل در مدارس دینی دیوبندیه افغانستان و یا مهاجرت به پاکستان و تحصیل در مدارس وابسته به جمعیت علمای اسلام پاکستان، رشد یافتند. تا زمان شکست ارتش سرخ شوروی در افغانستان، نام و نشانی از آنها دیده نشده است و بلکه تنها شماری از کسانی که بعدا جزء رهبران آنان قرار گرفتند، با برخی گروهها همکاری نظامی داشتند، اما پس از شکست شوروی و آغاز جنگ داخلی میان اقوام داخلی افغانستان، یکباره در منطقة استراتژیک قندهار، گروهی به نام طالبان سر برآوردند.»
فرایند شکلگیری طالبان
در باره چگونگی شکلگیری طالبان احتمالات زیادی مطرح است: ظهور خودجوش، نتیجه سیاستهای منطقهای کشورهای خارجی و غیره.[1] اما در مجموع، ظهور طالبان با یک نوع تقسیم وظایف عمومی بینالمللی صورت گرفته بود که هرکدام اهداف خاص خود را دنبال میکردند. در این تقسيم بندی، «حمايت مالي مدارس مذهبي» به كشورهاي عربستان سعودي و امارات متحده عربي واگذار شده بود، «حمايت تسليحاتي» را آمريكا و انگليس برعهده گرفتند و پاكستان «هماهنگ كننده كمكها» و «ارائهدهنده آموزشهاي نظامي و جاسوسي» بود.[2] با استفاده از چنین فرصتی، جریانهای دینی مذهبی، از جمله مكتب ديوبندي، وهابیت و سایرین، آنهم با حمایت گسترده جریانهای سیاسی، به مسابقه بزرگ تأسیس مدارس دینی و تربیت طلاب جوان رو آورده بودند، تا بتوانند آنها را با مبانی فکری و اصول اعتقادی خاص خودشان بارآورده و به میدان بفرستند. در دوران جهاد افغانستان بر ضد ارتش سرخ شوروی، حزب جمعیت علمای اسلام به رهبری مولانا فضل الرحمن-که متعلق به قوم پشتون بود- و هم چنین مدرسه دارالعلوم حقانی که توسط مولانا سمیع الحق اداره میشد، صدها مجاهد طالب جنگ در افغانستان را به این image043.jpgکشور اعزام نمودند. پس از پایان دوران جهاد و آغاز جنگهای داخلی این جنگجویان و فارغالتحصیلان جدید مدارس ابزاری شدند برای تشکیل گروه طالبان که با حمایت همهجانبه حکومت پاکستان و برخی قدرتهای جهانی و منطقه به سرعت شکل گرفته و رشد یافت.[3] هرچند در این زمان، وهابیت، به عنوان اصلیترین جریان مذهبی عربستان نیز وارد صحنه شده و درصدد بود که حد اکثر استفاده را برای ترویج افکار خود ببرد. ایدئولوژی اصلی طالبان از گذشتههای بسیار دور در مکاتب دیوبندیه شکل گرفته بود،[4] وهابیت تنها در دههی شصت با حمایتهای مالی و سیاسی گستردهی عربستان و دیگر کشورها به کمک آنان برخواستند. هرچند در این مدت کوتاه نیز آنان در تزریق افکار و اندیشههای خود در میان افراد عادی طالبان موفقیتهای نیز داشتهاند، ولی رهبران اصلی طالبان با وهابیت میانه خوبی نداشتند و سلفیان را به نام وهابی گمراه دانسته و محکوم میکردند.[5] حتی در موردی وقتی سفیر عربستان در کابل برخی سیاستهای طالبان را برخلاف توافق آنها با عربستان دانست، نماینده طالبان با ناراحتی ابراز کرده بود که ما تنها به خاطر وجود قبله مسلمین در عربستان به شما احترام میگذاریم وگرنه هیچ اعتباری برای شما قائل نیستیم.[6]
در دوران حکومت طالبان در افغانستان نیز جمعیت علمای اسلام یکی از حامیان اصلی طالبان در کنار ارتش و اطلاعات پاکستان بود. مولانا فضلالرحمن و مولانا سمیعالحق از رهبران جمعیت، هزاران نفر از طالبان مدارس خود را، به افغانستان اعزام کردند تا درکنار طالبان بجنگند. آنها بارها به نفع تحریک شاگردان فتوا صادر کردند تا انگیزة پیوستن جنگجویان مدارس دینی پاکستان را به طالبانِ افغانستان تقویت کنند.[7]
در نهایت طالبان، که بیش از نود و پنج درصد خاک افغانستان، از جمله پایتخت آن کابل را، در اختیار داشتند، پس از چند روز مقاومت،در مقابل نیروهای ناتو به رهبری آمریکا، به کلی از صحنة سیاسی افغانستان حذف گردیدند. پس از آن، این گروه به یک جریان شورشی تبدیل گردید و به حملات انتحاری و تروریستی رو آورد، همچنین جریانهای جدید طالبانی پاکستان ظهور کرد که در ادامه به آن میپردازیم.
مهمترین گروههای طالبان افغانستان
طالبان افغانستان همزمان با مبارزه بر ضد آمریکا و پس از سقوط به چند گروه تجزیه شدند:
گروه جیشالمسلمین
این گروه به دست فردی به نام «اکبرآغا» تأسیس گردید و در آستانه حمله آمریکا به افغانستان از طالبان جدا شد. مقامات پاکستانی وی را در سال 2004 در شهر کراچی بازداشت کردند و تحویل مقامات افغان دادند. به دنبال آن، یکی از رهبران این گروه به نام «ملاصابر مؤمن» که ادعا میشود دوباره به طالبان ملحق شده است، با صدور فتوایی، حامد کرزای، رئیس جمهور افغانستان، را مهدورالدم اعلام کرد و به مردم افغان گفت: هرکس با یهود و نصارا همکاری کند، از آنهاست و قتلش واجب است.
به گفتة برخی کارشناسان، «اکبرآغا» بسيار مغرور و مستبد بود و پس از آنکه طالبان تلاش او را برای به دست گرفتن رهبری نپذیرفتند، او جماعت جیشالمسلمین را تأسیس و با آی اس آی پاکستان رابطه برقرار کرد و بعد از سقوط طالبان، گروگانهای ربوده شدة بیگانه را خریداری و خود را به عنوان مسئول ربودن این افراد اعلام میکرد. این مسئله باعث بروز اختلاف بین وی و آی اس آی شد، تا آنکه آی اس آی او را در کراچی دستگیر و تحویل آمریکاییها داد و از آنجا به زندان بگرام در افغانستان منتقل شد.[8]
گروه خدام الفرقان
این گروه از زمان تأسیس دولت مجاهدین در افغانستان وجود داشته است. اعضای اصلیاش از عناصر گروه جهادی حرکت انقلاب اسلامی به رهبری مولوی محمد نبی محمدی بودند. این گروه پس از بهقدرت رسیدن طالبان، با آنها متحد شد، اما مدتی بعد، از طالبان جدا گردید و چند روز پس از سرنگونی طالبان، امین جان مجددی و ارسلان رحمانی در کنفرانسی مطبوعاتی، تأسیس حزب خدامالفرقان را اعلام کردند و عبدالرحمن احمد هوتک، معاون وزیر اطلاعرسانی و فرهنگ در دولت طالبان، و عبدالحکیم مجاهد، سفیر وقت افغانستان در واشنگتن، نیز به این حزب ملحق شدند. آنها تلاش کردند میانهروهای طالبان را جذب کنند، اما موفق نشدند. به گفتة هواداران ملاعمر، گروه خدامالفرقان از زمان سقوط طالبان انشعاب خود را اعلام کرد و به این ترتیب جزئی از طالبان محسوب نمیشوند و حتی شماری از اعضای آن از همان آغاز تأسیس این گروه، اقدام به تماس با دولت حامدکرزای کردند، ولی اعلام نمودند که به نیابت از طالبان با دولت مذاکره نمیکنند.[9]
طالبان سنتی یا شورای کویته
طالبان سنتی، گروه اصلی طالبان را تشکیل میدهند که در برگیرندة عناصری است که هنوز هم فعالیتهای خود را به رهبری ملا عمر در شورایی معروف به «شورای کویته» ادامه میدهند و سازش با دولت افغان را تا زمانی که اشغالگران آمریکایی در این کشور حضور دارند، همچنان رد میکنند. بيشتر اعضای این گروه طلبههای جوانی هستند که در مدارس دینی درس خواندهاند. آنها ادعا میکنند که در میان مردم افغان نفوذ دارند و با استفاده از قدرت نظامی نمیتوان آنها را از میان برداشت.[10]
مهمترین گروههای طالبان پاکستان
تحریک نفاذ شریعت محمدی
جنبش تحریک نفاذ شریعت محمدی در اوایل دهه 1990 میلادی در منطقه سوات، به رهبری مولانا صوفی محمد از اعضای فعال جماعت اسلامی، با هدف اسلامیکردن دادگاههای محلی، به وجود آمد. مولانا صوفی محمد که در جهاد افغان ها علیه شوروی سابق، مشارکت فعال داشت، پس از ترک افغانستان در اواخر دهه 1980 به پاکستان بازگشت و در سال 1992 تحريک نفاذ شریعت محمدی را بنیان گذاشت و دستار و پرچم سیاه را به عنوان سمبل گروه برگزید.[11]
هدف این گروه اجرای شریعت در پاکستان بود و در نتیجه موفق شد از اواسط دهه 1990 نسخه ای از نظام حقوقی مبتنی بر شریعت را در این ناحیه به اجرا در آورد.طبق جهان بینی این گروه افراطی، پاکستان نیز باید به شیوه حکومت طالبان اداره شود.[12]
مولانا صوفی محمد در سال 2001 پس از حمله آمریکا به افغانستان، فتوای جهاد علیه آمریکا را صادر کرد. او با ده هزار مبارز جوان و کم تجربه ای، که گرد آورده بود، جهت کمک به طالبان از مرز گذشت و به همکاری با آنها پرداخت. شمار زیادی از نیروهایش نیز به دست مخالفانِ طالبان، کشته یا اسیر شدند و تنها تعداد کمی از آنها، از جمله صوفی محمد به پاکستان بازگشتند. وي نیز در پی بازگشت به پاکستان در سال 2002 توسط مقامات این کشور دستگیر شد و در آوریل همان سال به اتهام تحریک مردم برای نفوذ به افغانستان به هفت سال زندان محکوم و به دنبال آن فعالیت گروهش نیز ممنوع اعلام شد. او پس از هشت سال تحمل زندان، در دوم اردیبهشت 1387 (21 آوریل 2008) آزاد گردید. پس از دستگیری صوفی محمد، دامادش مولانا فضلالله معروف به «ملا رادیو»که او نیز به دلیل انجام عملیات تروریستی و هدف قرار دادن نیروهای امنیتی پاکستان در مناطق قبایلی تحت تعقیب دولت بود، هدایت تحریک نفاذ شریعت محمدی را بر عهده گرفت. مولوی فضلالله در پی تأسیس و نفوذ تدریجیِ طالبان پاکستان به منطقه شرق فتا، به شورای مرکزی این جنبش نزدیک شد و توانست رهبری طالبان سوات و ملکند را در سال 2007 به دست بگیرد. از طریق ایستگاه رادیوییاش، اجرای خشن دستورهاي شریعت، تعطیلی مدارس دخترانه، بسیج نیروها برای کمک به طالبان در افغانستان را ضروری اعلام کرد.
سرانجام در پی اعمال فشارهای داخلی و خارجی بر دولت آصف علی زرداری، ارتش این کشور، دره سوات را از مه 2009 هدف شدیدترین حملات هوایی و زمینی قرار داد که نتيجة آن هزاران کشته و زخمی و میلیونها آواره بود. در پی این حملات، صوفی محمد دستگیر و مولوی فضلالله متواری شد.[13]
طالبان هوادار ملانذیر
ملانذیر احمد، متولد 1975 در «برمل» واقع در وزیرستان جنوبی، تا هنگام یورش آمریکا به افغانستان در سال 2001 ، در کنار طالبان افغان حضور فعال در جنگهای افغانستان داشت. سپس نیروهای طالبان پاکستانی را در وزیرستان جنوبی برضد واشنگتن سازمان داد و به عنوان امیر مجاهدین طالبان در وزیرستان جنوبی و عضو شورای مجاهدین (کمیته مرکزی اتحاد طالبان در پاکستان) انتخاب شد.
ملانذیر براساس باورهای جهادی سلفی خویش، برای کشورهای اسلامی، مرزی قائل نیست و اعلام کرده است تا حاکم شدن شریعت اسلامی در تمام کشورهای مسلمان، به جهاد ادامه میدهد.[14]
گروه «بیتالله محسود»
محسود، طلبه گمنامی بود، اما پس از قتل نیک محمد وزیر (سرکرده طالبان پاکستان) بهدست آمریکاییها در سال 2004، محسود جای وی را گرفت. محسود در فوریه 2005 قرارداد صلحی با عنوان «ساراروقا» با دولت وقت پاکستان به امضا رساند و پس از آن نام خود را بهعنوان رهبر طالبان پاکستانی مطرح کرد.
بیتالله محسود از نظر ایدئولوژیکی، بیشتر تحت تأثیر ملاعمر قرار داشت تا بنلادن. او همانند ملاعمر، برای تأسیس حکومتی اسلامی در افغانستان و پاکستان میجنگید. وی علیرغم تحصیلات اندکش، با استفاده از مهارتهای تاکتیکی توانست در نقش هبری کاریزماتیک، ارتش خصوصی بیست هزار نفری از جنگجویان محلی تشکیل داده و آنها را به پیروی کامل از خود وادارد. بهطوری که وي بزرگترین آموزشگاه لجستیک عملیاتهای انتحاری در افغانستان و پاکستان را در دست داشته است. به باور آمریکاییها همة شعبههاي القاعده و طالبان در وزیرستان و با هدایت بیتالله محسود به یکدیگر متصل شده بودند. نگرانی آمریکاییها از تحرکات محسود به حدی بوده که واشنگتن اعلام کرد پنج میلیون دلار بابت اطلاعاتی که منجر به دستگیری وی گردد، پاداش تعیین کرده بود. سرانجام محسود در 5 اوت 2009 (12 مرداد 1388) در حمله یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی به روستای زنگارا، واقع در وزیرستان جنوبی، در منزل پدر زن خود به همراه همسر دومش کشته شد.[15]
پس از مرگ بیتالله محسود در ماه اوت سال 2009، تحریک طالبانِ پاکستان، توانایی سازماندهی خود را از دست داد.[16]
طالبان پنجابی
طالبان پنجابی ترکیبی از القاعده و گروه های فرقه گرای محلی پنجاب هستند که عمدتاً در جنوب ایالت پنجاب متمرکز شده و در مراکز پرجمعیت شهری تردد می کنند یا مخفی می شوند. بر خلاف طالبانِ پشتون، که نیروهای خود را بيشتر از قبایل محلی استخدام می کرد، طالبان پنجابی بخش وسیعی از طبقه متوسط شهری و روستایی را در بر می گیرد، از اين رو شناسایی آن ها میان عموم مردم مشکل است. روند طالبانی شدن پنجاب پس از آن شدت گرفت که افراط گرایان برای استخدام نیرو در مناطق پشتون نشین با مشکل روبهرو شدند.[17]
کانون حضور طالبان پنجابی، توابع لاهور، و حوزه عملیاتی شان مناطق شهری پنجاب است. طرح ها و ابزار به کار رفته در این نوع حملات را القاعده طراحی می کند که قدرت انفجار و تخریب بسیار بالایی دارد.[18]
مناطق تحت نفوذ طالبان افغانستان و پاکستان
طالبان افغانستان هماکنون در مناطق گوناگون افغانستان کم و بیش حضور دارند، هرچند تمرکز آنها بیشتر در استانهای جنوبی، همانند هلمند، قندهار و مناطق همجوار آن، همانند غزنی است.
طالبان پاکستان عمدتاً در مناطق سرحد و ایالت «فتا» قرار دارد، که مهمترین مناطق تحت نفوذ جریانهای وابسته به تحریک طالبان عبارتند از: شنگله، بونر، دیر سفلی، وزیرستان جنوبی (پهناورترین منطقه عشایری پاکستان که دو قبیله محسود و وزیر بر آن مسلطند)، وزیرستان شمالی، کُرَم (کرم علیا، کرم وسطی و کرم سفلی)، حضور طالبان در کرم علیا کم است، چراکه جمعیت آن شیعهاند، اورکزی: علیا، وسطی و سفلی، طالبان در اورکزی سفلی حضور چشمگیری ندارند، زیرا اکثریت شیعیان ضد طالبان در آن منطقه ساکنند، خیبر، مهمند، باجور، چیترال، دیر علیا، ملکند، مردان، سوابی، پیشاور، خوات، هنگو، بانو، دیر اسماعیل خان، دیره قاضی خان، راجان پور، باوال پور، باوال نگر، مظفرگر، جنگ: کانون تنشهای دو دهه در بخشهای مختلف پاکستان بهشمار میرود که در پی تأسیس انجمن سپاه صحابه در این شهر شکل گرفت. باکر، میانوالی، چگوال.[19]
البته مرکز تحریک طالبان پاکستان در مناطق پشتون FATA و بخشهایی از خیبر- پختونخوا (KP) میباشد، اما سازمانهای مرتبط دیوبندی که افراد آنها از دیگر گروههای ستیزهجوی دیوبندی، مثل: سپاه صحابه پاکستان، لشکر جهنگوی، جیش محمد، حرکت الجهاد اسلامی (HUJI) میباشند، را نیز دربرمیگیرد. تقریباً پایگاه همة این گروهها در پنجاب است.[20]
ارتباط نزدیک طالبان افغانستان و پاکستان
کارشناسان مسائل منطقه معتقدند، گروههای طالبان افغانستان و پاکستان همگی به نوعی با یکدیگر در ارتباط هستند؛ و همینطور تمامی گروههای آن با سازمان القاعده ارتباط دارند و مرکز این گروهها منطقه وزیرستان شمالی است. بلکه اساساً سازمان القاعده، طالبان افغانستان، طالبان پاکستان، گروههای کشمیری، حزب التحریر ازبکستان، نهضت اسلامی ایالت سین کیانگ چین، جماعتهای اسلامی در مالزی و اندونزی، گروههای وابسته به سازمان القاعده که در حال حاضر در کشورهای عربی فعال هستند، به دنبال یک هدف هستند و از همکاری یکدیگر استفاده می کنند.[21]
طالبان پاکستان از همکیشان خود در افغانستان پشتیبانی میکردند. آنها گروههای تندرو را در مناطق قبیلهنشین شمال پاکستان پناه میدادند و در پی استقرار حکومت طالبانی و اجرای احکام شرعی در مناطق شمال غربی پاکستان، به ویژه دره سوات بودند. آنان به شدت مخالفِ آمریکا و اقدامات وی در حمله به گروههای مسلمان تندرو در داخل پاکستان و افغانستان بودند. مخالفت آنها با سیاست دولت مرکزی پاکستان در همکاری با آمریکا در جنگ علیه تروریسم هر روز شدیدتر و ابعاد داخلی و خونینتری به خود میگرفت.[22]
پینوشتها
منابع
۱. اندیشمند، محمد اکرم، «ظهور پاکستان در همسایگی افغانستان»، 15/ مهر 1387، سایت پژوهشسرای تاریخ افغانستان: AFGHANISTANHISTORY.NET.
۲. جمالی، جواد، «افراطیگری در پاکستان»، ماهنامه مطالعات سیاسی راهنما: HTTP://WWW.RAH-NAMA.IR/FA/CONTENT/192.
۳. جمعی از نویسندگان، (1390)، مناسبات راهبردی ایران و پاکستان، به اهتمام طیبه واعظی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، اول.
۴. جمعی از نویسندگان، (اسفندماه 1389)، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، نظارت و تدوین: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین¬المللی ابرار معاصر، تهران.
۵. حسيني، خليل حسين، «سير تحولات تروريسم سلفي در شبه قاره دیوبند؛ از راديكاليسم فعال تا فتواهاي انفعالي»، HTTP://ABNA.IR.
۶. حقجو، میرآقا، (1380ش)، افغانستان و مداخلات خارجی، قم، سپهر.
۷. سرافراز، محمد، (1390ش)، جنبش طالبان از ظهور تا افول، اول، تهران، سروش.
۸. عارفی، اکرم، (بهار 1378ش)، مبانی مذهبی و قومی طالبان، علوم سیاسی، ش 4، سال اول.
۹. علیخانی، عبدالله، (1388ش)، کتاب امنیت بینالملل (4) (ویژه القاعده)، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر.
۱۰. مژده، وحید، (1382)، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، تهران، نشر نی.
۱۱. http://irdiplomacy.ir/fa/page/1908227, 5/8/1391- D9%86.HTML ...
۱۲. http://centralasiaonline.com/fa/articles/caii/features/pakistan/main/2012/11/28/feature-01.
[1]. ر.ک: حقجو، میرآقا، افغانستان و مداخلات خارجی، ص 170-171.
[2]. حسيني، خليل حسين، «سير تحولات تروريسم سلفي در شبه قاره دیوبند؛ از راديكاليسم فعال تا فتواهاي انفعالي»، http://abna.ir.
[3]. اندیشمند، محمد اکرم، «ظهور پاکستان در همسایگی افغانستان»، 15/ مهر 1387، سایت پژوهشسرای تاریخ افغانستان:
afghanistanhistory.net.
[4]. ر.ک: عارفی، محمد اکرم، «مبانی مذهبی و قومی طالبان»، علوم سیاسی، ش 4، ص 202-207.
[5]. مژده، وحید، افغانستان و پنج سال سلطة طالبان، ص 92.
[6]. همان، ص 31- 35.
[7]. اندیشمند، پیشین.
[8]. ر.ک. سرافراز، محمد، جنبش طالبان از ظهور تا افول، ص271.
[9]. همان، ص272-273.
[10]. همان، ص274-276.
[11]. جمالی، جواد، «افراطیگری در پاکستان»، ماهنامه مطالعات سیاسی راهنما:
http://www.rahnama.ir/fa/content/192.
[12]. علیخانی، عبدالله، امنیت بینالملل (4) (ویژه القاعده)، ص99-101.
[13]. همان.
[14]. همان، ص101-102.
[15]. همان، ص102-104.
[16]. http://centralasiaonline.com.
[17]. . ر.ک. جمالی، جواد، «افراطیگری در پاکستان»، ماهنامه مطالعات سیاسی راهنما:
http://www.rah-nama.ir /192.
[18]. همان.
[19]. علیخانی، پیشین، ص105-112.
[20]. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه پاکستان، ص291.
[21]. پیرمحمد ملازهی:
http://irdiplomacy.ir
[22]. واعظی، طیبه، مناسبات راهبردی ایران و پاکستان، ص57-59.
محمد طاهر رفیعی
منبع: کنگره جهانی تکفیریها